به خدا گفتم: چرا یکی را پولدار و یکی را بی پول کردی؟ چرا برخی زیبا و برخی زشت هستند؟ چرا برخی سالم و برخی ناقص هستند؟ که این تفاوت هاست که جنگ به راه می انداز.
خدا گفت: تو نمی فهمی. این تفات ها برای این است که بی پول به پولدار، زشت به زیبا و ناقص به سالم نگاه کند و از من بخواهد که به او هم نعمت عطا کنم.
گفتم: قبول. اما تو ما را در زمین رها کردی و شیطان را در میانمان گذاشتی تا ما را وسوسه کند و از راهت خارج شویم. انگاه ما پس از مرگ باز خواست می کنی و به جهنم می فرستی؟
خدا گفت: من شما را در زمین رها نکردم. همیشه مراقبتان هستم. من یک شیطان میان شما فرستادم برای اینکه شما را از راه درست خارج کند و به جایش بیست و چهار هزار پیغمبر فرستادم تا به راه راست هدایت کند. و همانطور که جهنم را آفریدم بهشت را هم آفریدم.
به خدا گفتم: مگر تقدیر را ننوشته ای؟
گفت: آری نوشته ام.
گفتم: پس چرا دعا کنیم؟
گفت: شاید نوشته باشم هر چه تو دعا کنی؟
دیگر نمی دانستم که از خدا چه ایرادی بگیرم. پس خاموش شدم.
عارفانه...برچسب : گفت و گو با خدا,ایراد از خدا,خدا, نویسنده : عارف aref بازدید : 276 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت: 19:55